شهرت دیرهنگام، اثر گمشدهی آرتور شنیتسلر (۱۹۳۱-۱۸۶۲) نویسندهی متبحر اتریشی، گرفتار در سرنوشتی همانندِ عنوانش، سرانجام ۱۲۰ سال پس از نوشته شدن و بیش از ۸۰ سال پس از مرگ نویسندهاش، در سال ۲۰۱۴ برای نخستین بار در آلمان منتشر شد. شنیتسلر این کتاب را زمانی به قلم آورد که ۳۲ سال داشت و هنوز هیچیک از آثاری که بعدها برایش شهرت جهانی به ارمغان آوردند را به نگارش در نیاورده بود.
- این را خیلی خوب میتوانم درک کنم که آدمی وقتی دلگرمی و تأییدی دریافت نکرد، حال و حوصلهاش را از دست میدهد.
- ولی چه کسی میتواند دلگرمی و تأیید را تضمین کند؟
ادوارد زاکسبرگر، کارمندی سالخورده است که سی سال پیش از این، کتاب شعری منتشر کرده و اکنون دیگر نه خودش و نه هیچکس دیگری آن اشعار را به یاد نمیآورد. داستان از جایی شروع میشود که نویسندهای جوان به نام ولفگانگ مایر که با خرید کتاب شعر زاکسبرگر از یک مغازهی دستدوم فروشی، به طور اتفاقی موفق به کشف او شده است، به نمایندگی از طرف محفل هنرمندان و نویسندگان جوان به خانهاش میآید و او را بسیار تحسین و از او تجلیل میکند. زاکسبرگر به دعوتِ مایر به جمع آنها ملحق میشود. اعضای این انجمن جویای نام، امیدوارند که با برگزاری و اجرای مراسمی، مردم را از وجود خود باخبر کنند. در ادامه و در همراهی با این جوانانْ امید و آرزوها، یأس و سرخوردگیهای سالهای جوانی در وجود زاکسبرگر سر بر میآورد.
همانگونه که از شنیتسلر و شناخت عمیقش از روح و روان انسان انتظار میرود، در معرفیِ افراد حاضر در این محفلْ به مختصر توصیفِ وضع ظاهر و اندک اشارهای به زمینهی فعالیت هریک از آنها بسنده نمیشود. گفتوگوها، اظهار نظرات، رفتار و واکنشها بهطور ضمنی بیانگر ابعادی از شخصیت کاراکترهاست و در این میان چقدر هم که حرف است با نگاه :) تلاقیِ افشاگرانهی نگاهها در این صد صفحه غوغا میکند. صد صفحهای که در آن به کرات و به اشکال مختلف به تضادِ آنچه از شخصیتها میشنویم، در تقابل با آنچه در عمل از آنها میبینیم تأکید میشود و سرانجام هم نویسنده با پایانی غافلگیرکننده از پیام اصلی خود پرده برمیدارد.
در شهرت دیرهنگام»، نتایج بلندمدت و تأثیرات منفیِ ذهنیت و انتخاب زاکسبرگر، با ظرافت و هوشمندی از دو منظر بررسی میشود:
۱) هنرمندی که در مواجهه با بیتوجهی مردم، زندگی کارمندی در پیش میگیرد.
۲) کارمندی که با دریافت توجه، خود را هنرمند فرض میکند.
به نقل از یادداشت مترجم، آدمی وقتی پای منافعش در میان باشد به راحتی دروغ میگوید و وقتی تحسین و تشویق دیگران، مانع نگاهی واقعگرا به خویش میشود به آسانی حقیقت خود را از یاد میبرد.
نجوایِ اهانتآمیزِ یک تماشاچیِ حاضر در مراسم، به واقع نهیب نویسنده است خطاب به همهی کسانی که در مسیر دنبال کردن علایق در صحنهی زندگی، به جای تکیه کردن بر انگیزههای درونی، چشم به تأیید بیرونی میدوزند و استعداد وجودی خود را در سایهی عدم تأیید عوام میخشکانند، هنرشان را به هرز میدهند و روزهایشان را به هیچ میبازند.
نکتهسنجیها و اشارات قابلتأملِ آرتور شنیتسلر که با نگاهی ژرف و موشکافانه به تحلیل احساسات بشری میپردازد، بسیار برایم دلچسب است. به نظر برخی منتقدین کمتر نویسندهای همانند او چنین بیرحمانه و در عین حال با ملاطفت در برداشتن نقاب از چهرهها تبحر دارد.
درباره این سایت